مرکّب از: بی + رگ، که رگ ندارد. بی رگ و پوست. بی جان: بدو گفت گردوی کای پیر گرگ تو نشنیدی آن داستان بزرگ اگرچه برادر بود دوست به چو دشمن بود بی رگ و پوست به. فردوسی.
مُرَکَّب اَز: بی + رگ، که رگ ندارد. بی رگ و پوست. بی جان: بدو گفت گردوی کای پیر گرگ تو نشنیدی آن داستان بزرگ اگرچه برادر بود دوست به چو دشمن بود بی رگ و پوست به. فردوسی.